ترس و لرز نوشته‌ی سورن کی‌یر کگور ترجمه‌ی عبدالکریم رشیدیان

منتشرشده: 2012/12/27 در Uncategorized

images (4)ترس و لرز
نوشته‌ی سورن کی‌یر کگور
ترجمه‌ی عبدالکریم رشیدیان
نشر نی

سورن‌کی‌یر‌کگور در 5 مه 1813 در کپنهاگ به دنیا آمد. او چهارمین فرزند پسر از هفت پسر و دختر مردی بود که «میکائیل پدرسن» نام داشت. پدر او، شبان بود و زندگی معمولی‌ای داشت. تقدیر برای این پدر طوری رقم خورد که بعدها انعکاس آن در زندگی و آثار سورن نیز قابل مشاهده بود. میکائیل پدرسن پس از سالها شبانی‌کردن، به کپنهاگ فرستاده شد تا در کارگاه دایی خود مشغول به کار شود. یک روز به این نکته رسید که در همان روزگار شبانی، به دلیل سختی و رنج ناشی از چراندن گوسفندان و سرما و گرسنگی، زبان به کفرگویی گشوده و خدای خود را بابت آن سختی‌ها مورد گله و شکایت قرار داده، او که مرد با ایمانی بود یقین پیدا کرد که بالاخره روزی جزای آن کفرگویی را در زندگی خود می‌پردازد. از این رو، هر لحظه در انتظار رخداد تازه و سخت و تکان‌دهنده‌ای بود تا آن را به سزای عمل خویش تعبیر کند. این رخداد‌ها یکی‌یکی از راه رسیدند. سه فرزند او قبل از سی و دو سالگی درگذشتند. هر کدام از این وقایع، او را بیش از پیش تکیده کرد و به این گمان رساند که در حال گذران کیفر اعمال خویش است. در این میان، خداوند نیز عمری بس طولانی به او داد که او، این را هم تنبیهی از جانب خدا تلقی کرد. میکائیل پدرسن علاقه‌ی خاصی به پسرش سورن داشت و همیشه او را به حفظ ایمان، و عبادت خدا دعوت می‌کرد، اما او هیچ‌گاه از دغدغه‌ای که سالها او را آزار می‌داد با سورن سخنی نگفت، ضمن اینکه در یادداشت‌های شخصی سورن‌کی‌یر‌کگور هم هیچ نشانی از چنین گفت‌و‌گویی در میان نیست. تا اینکه بعد‌ها بالاخره سورن‌کی‌یر‌کگور حدس‌هایی می‌زند و برداشت‌هایی می‌کند که در یادداشت‌هایش به آن‌ها اشاره می‌شود. سورن‌کی‌یر‌کگور نهایتاً به توصیه‌های پدرش عمل کرد و جانب ایمان را رها نکرد، اما عشق، تجربه‌ای را برای او رقم زد که سرنوشت او را تغییر داد و منجر به نگارش مهمترین کتاب این متفکر عارف‌پیشه گشت.

از کتابهای سورن‌کی‌یر‌کگور می‌توان به «یا این… یا آن»، «ترس و لرز»، «بازجویی (تکرار)»، «تکه‌های فلسفی» و «مفهوم ترس آگاهی» اشاره کرد. اما نکته این است که همگان بر این باور صحه می‌گذارند که «ترس و لرز» بهترین و مهمترین کتاب این فیلسوف دینی است. چیزی که خود او نیز به آن معترف است:

«در تمام زندگی هرگز نتوانستم از ترس و لرز قدمی فراتر بگذارم. این کتاب بهترین اثر من است و اگر فقط همین را نوشته بودم برای جاوید ماندن نام من کافی بود»

و به راستی هم اینگونه است، چرا که «ترس و لرز» نام سورن‌کی‌یر‌کگور را برای همیشه در تاریخ فلسفه و ادبیات ثبت کرد. اما چه شد که او این کتاب را به رشته‌ی تحریر درآورد؟ چه چیزی سبب شد تا او در مفهوم ایمان عمیق شود؟ پیش از پرداختن به کتاب، بد نیست نگاهی بیندازیم به مقطعی از زندگی سورن‌کی‌یر‌کگور، که در واقع مهم‌ترین مقطع نیز هست و مسیر زندگی او را تغییر می‌دهد.

سورن‌کی‌یر‌کگور بیست و پنج ساله بود که عاشق دختری به نام «رگینا» (رژین) شد، دختری که چهارده‌سال بیشتر سن نداشت و او نیز به سورن دل‌بسته بود. این رابطه به حداعلای عشق رسید و قرار تبدیلِ آن به ازدواج نیز گذاشته شد، اما سورن‌کی‌یر‌کگور ناگهان دست از همه چیز شست و این نامزدی را پایان داد. در واقع منشاء اصلی همین عمل اوست که موجب پیدایش ایده‌ی نخستینِ «ترس و لرز» می‌شود. اینکه چطور می‌شود در اوجِ یک عشق، آن را قربانی کرد؟ چطور می‌شود آن را در همان اوجِ متناهی نگاه داشت و تبدیلش کرد به خاطره‌هایی ماندگار؟ چطور می‌شود از شکستِ آن بوسیله‌ی ازدواج جلوگیری کرد؟ این‌ها سوال‌هایی بود که در ذهن سورن‌کی‌یر‌کگور شکل گرفته بود، و منجر به پایان نامزدی شد. اما هم او و هم رگینا، سخت در غم فراق یکدیگر می‌سوختند. سورن‌کی‌یر‌کگور، برای اینکه خود را خود را خونسرد و راضی نشان دهد، به آلمان سفر کرد و از طریق یک دوست، نامه‌هایی به رگینا داد و او را دعوت به آرامش فراموشی کرد. نهایتاً مدتی بعد رگینا هم با فرد دیگری ازدواج کرد و تازه اینجا بود که سورن‌کی‌یر‌کگور به عمق علاقه‌ی خود به رگینا پی برد. اما همچنان ترجیح می‌داد که آن خاطره‌های خوب و بی‌نظیر را برای خودش جاودانه کند در همین حین، او به نوشتن خود نیز سروشکل مشخصی داد و همه‌ی هم‌و‌غم خود را به نگارش آثار و افکارش اختصاص داد. «ترس و لرز» را نیز در امتداد همین اتفاق بود که نوشت و حتی در برخی از قسمت‌های کتاب، چیزهایی می‌نویسد به قصد اینکه غیرمستقیم حرف‌ها و تفکراتش را به گوش رگینا برساند. همانطور که اشاره رفت، ایده‌ی اصلی «ترس و لرز» نیز بر همین پایه استوار است که ابراهیم، پدر ایمان، چطور توانست عزیزترین داشته‌ی خود را، که با زحمت و رنج و تحمل درد به دستش آورده بود، قربانیِ ایمانِ خویش کند؟

سورن‌کی‌یر‌کگور، در این کتاب، که ترکیبِ «تغزلی دیالکتیکی» را نیز بر پیشانی دارد و با یکی از اسامی مستعار کی‌یر‌کگور یعنی «یوهانس دو سیلنتیو» هم امضاء شده، به این بحث می‌پردازد که چرا ابراهیم، پدر ایمان است، او در توضیح این سوال اینگونه شرح می‌دهد که دلیل اینکه ابراهیم پدر ایمان است این است که به تحقق امر ناممکن (محال) از سوی پروردگار خویش ایمان داشته است. ابراهیم تا لحظه‌ی آخر که کارد را بر گلوی اسحاق قرار می‌دهد نیز همچنان بر این باور است بوده که خداوند دیگر بار اسحاق را به او عطا خواهد کرد، سورن‌کی‌یر‌کگور در این رساله‌ی جذاب و تغزلی و عاشقانه، باور خود را مبنی بر ایمانِ ابراهیم بدین گونه تشریح می‌کند که هیچکس نمی‌تواند به این امر پی ببرد که ابراهیم چه کرد و چرا چنین لقب گرفت، فقط می‌شود به ناتوانی در فهمِ این مسئله، فهم یافت. او، با قلم گیرای خود، و در قیاسی منطقی  و طبیعی به این نکته می‌رسد که هیچکدام از پدرانی که فرزند خویش را از دست می‌دهند، نمی‌توانند در ذهن نیز خود را هم‌پای ابراهیم قرار دهند، چرا که آنها به خواست و اراده‌ی خدا فرزند خویش را از دست داده‌اند، نه به خواست خویش، اما ابراهیم با دستان خود، اسحاق را به قربانگاه برد و در محر خدای خویش قرار داد، پس همین تفاوت‌هاست که ابراهیم را ابراهیم کرد. او همچنین این تلقی را که فردی بخواهد عمل ابراهیم را تکرار کند، تلقی‌ای خنده‌آور و مضحک می‌داند، چرا که مسئله‌ی اصلی، اعتقاد به امر ناممکن و ترک نامتناهی‌ست که در ابراهیم موج می‌زد، اعتقاد به اینکه او در راه ایمان خویش چنین عملی را می‌پذیرد و همان خدایی که منشاء این ایمان است، فرزند او را به او بازخواهد گرداند.

سورن‌کی‌یر‌کگور، در قامت یک فیلسوف، به زیباترین شکل ممکن به بسط بحث ایمان و ابراهیم می‌پردازد، و در این میان، عمل خویش در مورد قطع نامزدی با رگینا را نیز، در قالب همین دل‌کندن از بهترین داشته، توجیه می‌کند. «ترس و لرز» آنقدر خواندنی است و آنقدر جای بحث و تامل دارد که قرن‌هاست متفکران و اندیشمندان مختلف، به تشریح آن می‌پردازند. از جمله‌ی این افراد، یکی هم فردی به نام «ژان وال» است که مقدمه‌ای خواندنی و مفصل بر این کتاب نوشته است.

همچنین از ترجمه‌ی فوق‌العاده‌ی عبدالکریم رشیدیان نیز نمی‌توان به راحتی گذشت. او با دانشی کافی و روشی مشخص در ترجمه و انتخاب الفاظ و لغات، ترجمه‌ای دلپذیر و خواندنی از این رساله‌ی آموزنده را در اختیار مخاطب قرار داده است.

سورن‌کی‌یر‌کگور در سال 1855 و در سن چهل و دو سالگی چشم از جهان فروبست.

 

دیدگاه‌ها
  1. farhad می‌گوید:

    «ابراهیم پدر ایمان»
    چقدر این جمله رو دوست دارم و چقدر ابراهیم مرد بزرگی بوده
    مرسی که این کتاب رو معرفی کردید

    • homayoon می‌گوید:

      ابراهیم پدر ایمان بود چون خدا را جور دیگری دیده بود و به تمام دنیا اثبات کرد عشق به خدا و ایمان به او می تواند انسان را تا چه درجاتی بالا ببرد . سالیان درزای ست که تمثیل ها و تاویل های زیادی از این داستان گفته شده و انسان های زیادی از آن آموخته اند
      این کتاب هم آموزش های زیادی با خود به همراه داشت

  2. milad می‌گوید:

    چیزی که در ابتدای مواجه شدن من با این کتاب و خووندن مقدمه ش خیلی بهت آور و هیجان انگیز و قابل تامل بود این بود که پدر کییر کگور به دلیل یک کفران نعمت یا بهتره بگیم به دلیل یک گله و شکایت ساده از خدا، برای همیشه خودش رو در معرض انتقام خدا دید و همه ی زندگیش رو تباه کرد. حتی از بین رفتن فرزندانش رو هم به اون ماجرا مربوط میدونست. نیچه میگه بدترین چیز اینه که با فکر کردن به یه بهشت ساختگی دنیا رو تبدیل به جهنم کنیم

    • ghazal می‌گوید:

      به نظر من آدم ها تو این دنیا برای اتفاق های بدی که براشون می افته دنبال بهانه تراشی هستند تا یه جوری خودشون رو قانع کنند که اون اتفاق بد یه دلیل مهمی داشته و از دست اونا خارج بوده
      تو این مورد هم به نظرم همین طور بوده. پدر او به خاطر بدشانسی هایی که تو زندگی آورده بود دنبال دلیل می گشت و خیلی راحت همه رو تقصیر خدا انداخت و خودش رو از قضیه بیرون کشید و این به کلی اشتباهه

  3. zaynab می‌گوید:

    اولین بار این کتاب رو در فیلم هامون که خسرو شکیبایی بازی کرده بود دیدم که اگر اشتباه نکنم توی یه کتاب فروشی یه نسخه ی انگلیسیش رو داد به مهشید. از اونجا بود که مشتاق شدم این کتاب رو بخونم. بعد از خوندن کتاب مجدداً رفتم سراغ اون فیلم و این بار بیشتر از دفعه ی اول لذت بردم

    • homayoon می‌گوید:

      در کل مهرجویی خیلی آدم به روز و مسلطی بوده به عالم ادبیات و فلسفه
      تو فیلم بعدیش هم -پری- از کتاب فرنی و زویی سلینجر استفاده کردش و چقدر هم این استفاده هاش به جا خوب و پر از ارزش است و چقدر تو فهم کتاب ها به مخاطب کمک کرده

  4. sobhan می‌گوید:

    برای من هم خیلی غیرقابل‌قبول بود این ماجرا. چون من قبلا یه ترجمه ی دیگری از این کتاب خونده بودم و توی اون کتاب مقدمه ی به درد بخوری نداشت و وقتی که شما این کتاب رو معرفی کردید و این ترجمه رو خوندم و با اون مقدمه ی فوق العاده و شاهکارش مواجه شدم تازه فهمیدم که ماجرا از چه قرار بوده. واقعا فکرم مشغوله این قضیه ی پدر کگور شده

    • azar noosh می‌گوید:

      صداهای ذهنی به ابراهیم کمک کردند که به این درجه برسد
      چطور می شود چنین درجه ای از ایمان را نادیده گرفت دوست عزیز؟

  5. mohamad می‌گوید:

    واقعا برای من قابل هضم نبود اتفاقی که برای کی‌یر‌کگور افتاد. چطور میشه عاشق یک نفر باشی و تا آستانه ی ازدواج با اون شخص هم پیش بری و بعد ناگهان در لحظه ی آخر همه چیز رو به هم بریزی و پا عقب بکشی؟ این یعنی چی؟ این به چی مربوطه واقعا؟

    • fermisk می‌گوید:

      خب دوست عزیز کتاب هم دقیقا قصد تفهیم این مسئله رو برای من و شمای مخاطب داره. اینکه میخواد این بحث رو مطرح کنه که هر چیزی در اصل با همون شکل و شمایل اصلی خودش باارزش و دوست داشتنی ه و وقتی که از اون حال و هوا خارج شد دیگه نمیتونه ارزش قبل رو داشته باشه.

  6. kosar می‌گوید:

    منم اون ترجمه ی بدی که میگید رو داشتم اما قبل از اینکه بخونمش یه دوستی بهم گفت که اون ترجمه بده و من ترجمه ی رشیدیان رو گرفتم و اون کتاب رو هم فروختم. اگر اشتباه نکنم ترجمه ی یه آقایی به نام کریمی بود.

    • fermisk می‌گوید:

      محسن فاطمی بود مترجم دیگرِ این کتاب. ضمنا من ترجمه ی ایشون رو خوندم که حوزه ی هنری منتشر کرده بود و اصلا هم از بابت خوندن اون ترجمه متضرر نیستم و احساس خوبی هم به اون ترجمه دارم.

      • azar noosh می‌گوید:

        نکته ی که نباید از ش غافل شد اینه که برخی مترجمان ما نقش عمده ای در معرفی یک اثر یا نویسنده یا جریان داشتند و مسلماً مترجمین خیلی خوبی نبودند ولی مخاطب رو در دوره و زمانه ای که دسترسی به هیچ کار شاهکاری نداشت با اون آثار و نویسندگان آشنا کردن. مثلا هدایت و دیوار سارتر. یا آل احمد و بیگانه ی کامو. یا همین ترجمه ی فاطمی از ترس و لرز.

      • parham می‌گوید:

        نه من این ترجمه رو بیشتر پسندیدم. بنده هم هردو ترجمه رو خوندم اما با قاطعیت میگم که ترجمه ی رشیدیان بهتر از ترجمه ی فاطمیه.

      • azar noosh می‌گوید:

        به هرحال من معتقدم این بحث راه به جایی نمیبره. از این منظر که ترجمه ی فاطمی تا وقتی که ترجمه ی رشیدیان منتشر بشه بد نبود. اما وقتی این ترجمه اومد همه گفتن ترجمه ی فاطمی بده. و این فقط و فقط به یک نکته برمیگرده و اون هم گذر زمان است. یعنی هر ترجمه ای مشمول گذر زمان میشه و به یک ترجمه ی به روز و جدید نیاز پیدا میکنه

  7. mona می‌گوید:

    اتفاقی که برای کی‌یرکگور و حتی برای نامزدش رژینا میفته خیلی عجیبه اما به نظر من عجیب تر از اون اینه که کگور برای اینکه بتونه این مشکل رو در خودش حل بکنه دست به نگارش یک کتاب میزنه و اتفاقا این کتاب بهترین کتاب او هم میشه. این خیلی جالبه

    • meghdad می‌گوید:

      همیشه بزرگترین دلیل برای نوشتن بزرگترین شاهکارهای دنیای هنر عشق بوده . عشق همیشه به عنوان یه محرک بزرگ به هنرمند کمک کرده که اثر هنری خلق کنه و اون رو به بهترین شکل ارائه بده
      فکر می کنم کیرکیگور هم اگه مسئله عشق براش به وجود نمی اومد نمی تونست از اون به این خوبی در راستای تفکر و ایدئولوژی استفاده کنه

  8. fermisk می‌گوید:

    هامون خیلی فیلم خوبی بود. واقعا چند سر و گردن از فیلمهای هم دوره ایش جلوتر بود. من هم این کتاب رو با اون فیلم شناختم و هم کتاب هرتزوگ نوشته ی سال بلو رو که اون فیلم در واقع اقتباس داریوش مهرجویی از این کتاب بود. حالا بعد از این همه سال یه ارتباط عجیبی برای من برقرار شده بین این سه تا اثر شاهکار هنری

    • zaynab می‌گوید:

      این نشون میده که مهرجویی چقدر از زمانه ی خویش جلوتر بوده و چه آثاری رو مطالعه میکرده و حتی بعضی از این آثار در زمان ساخت فیلم حتی در ایران ترجمه هم نشده بودند و کسی نمیشناختشان اما مهرجویی نسخه های اصلی را خوانده بود و کاملا به روز بود.

      • parham می‌گوید:

        رابطه ی عجیب و متفاوتی هم که در فیلم هامون بین شخصیت حمید هامون و علی ابراهیمی (دوست هامون) برقرار شده بود در واقع نشات گرفته از همین کتاب بود. چون یادمه خیلی بین این دو کاراکتر بحث ابراهیم و پدر ایمان و شک و یقین رد و بدل میشد. تاثیر ترس و لرز کی یر کگور بر مهرجویی و هامون غیر قابل انکاره

      • ghazal می‌گوید:

        مهرجویی یه جورایی برداشت آزاد داشته از کتاب کیرکگور و اون رو با تصوف ایرانی تلفیق کرده. تو بحث ابراهیم زیاد مرید و مرادی مطرح نیست ولی مهرجویی این موضوع رو مطرح می کنه. از طرفی وقتی بحث ایمان و اعتقاد پیش می آد پای ابراهیم رو وسط می کشه

  9. amir می‌گوید:

    من پیشنهاد می‌کنم دوستان عزیزی که نظراتشان را خواندم و بهره‌ی وافی و کافی بردم، کمی هم درباره‌ی کلیت این اثر ارزشمند صحبت کنند/ همانطور که می‌دانید بحث بر سر ابراهیم است و اسحاق پسر او/ و قیاس واقعه‌ای که بر آنها رفت با واقعه‌ای که برای خود نویسنده رخ می‌دهد/ قیاسی که البته مع‌الفارق است اما به هرحال نیت نویسنده را از نگارش این کتاب شکل داده است/ منتظر نظرات دوستان گرامی‌ام هستم

    • meghdad می‌گوید:

      درباره ابراهیم تصمیم به ظاهر عجیبش بسیار صحبت ها شده
      کاری که ابراهیم کرد از اونجایی ارزش مند بود که تونست سه روز تمام راه بره و دچار شک نشه
      تونست روی عزیزترین عشقش پا بذاره تا به یه عشق بزرگتر برسه
      به نظرم اگه آدم بتونه خودش رو تا حدی جای ابراهیم بذاره می فهمه که اون چه کار بزرگی کرده و به چه دلیل به اوت پدر ایمان می گن
      اصلا می شه جای ابراهیم بود؟

  10. parham می‌گوید:

    من فکر کنم این کتاب اونقدر مهم و جهانی هست که حتی نقد کردنش هم نمی‌تونه هیچ آسیبی بهش برسونه. اما می‌خوام بگم با وجود تمام آوازه و اهمیتی که این کتاب داره، من دوستش نداشتم و احساس کردم که این کتاب فقط داره در مرز بین یک بی‌حرفی و پرحرفی دست و پا می‌زنه. همین. این کتاب هیچ چیز خوبی برای من نداشت.

  11. ali می‌گوید:

    ماجرای ابراهیم و پسرش اسماعیل هم از اون دست ماجراهایی‌ست که هیچوقت بررسی و نقد اونها به پایان نمی‌رسه
    من هم خیلی خوشحال شدم که شما این کتاب رو اینجا معرفی کردید و الان هم دارم از تک تک نظراتی که دوستان ارائه دادن استفاده میکنم
    در واقع اگر راستش رو بخواید دارم از بعضی هاش یادداشت برداری هم میکنم
    ممنون از معرفی خوبتون و فرصتی که برای ما فراهم کردید

    • roya می‌گوید:

      احتمالا بشه داستان ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل رو یکی از پنج داستان مهم دنیا به حساب آورد. از اون دست داستان هایی که از هر زبان که میشنویم نامکرر است. اونقدر این مسئله جای بحث و تبادل نظر داره که حد نداره. من واقعا عاشق این کتاب شدم. یعنی یک جاهایی در حین خووندن میشد که کتاب رو میبستم و به خط قبلی ای که خوونده بودم فکر میکردم. فوق العاده بود حقیقتا. نگاه کی‌یرکگور به قضیه خیلی جذاب بود. تفسیرهایی که از رفتار و تفکرات ابراهیم ارائه میکرد منحصر به فرد بود. خیلی خیلی از این کتاب لذت بردم و آموختم

  12. roya می‌گوید:

    یه جمله ای توی کتاب بود که خیلی برام عجیب بود و چند روزی فکرم رو مشغول کرده بود. یه جایی از متن کی‌یرکگور می‌گفت هیچکس نمیتونه بفهمه ابراهیم چیکار کرد. فقط می‌شه به همین نفهمیدن پی برد. و این تنها کاریه که بشر می‌تونه انجام بده.

    • meghdad می‌گوید:

      این جمله توجه من رو هم جلب کرد ولی متاسفانه متوجه منظورش نشدم
      چه طور می شه آدم ا نفهمیدن به فهم برسه؟ به نظرم نویسنده اینجا بازی با کلمات کرده وگرنه تلاش این کتاب و خیلی کتاب های دیگه این بوده که ثابت کنن ابراهیم کار درستی کرده و چرا کارش ارزشمند بوده یعنی در هر صورت می خواستن قضیه رو روشن کنند تا باعث درک و فهم بهتر بشه نه نفهمی!گنظر دوستان چیه؟

      • meghdad می‌گوید:

        متوجه منظورتون نشدم!
        عرفان عملی و عقل نظری چه ربطی به فهمیدن و نفهمیدن داره؟ یعنی عرفان عملی می گه آدم نباید بفهمه؟

    • amir می‌گوید:

      به عقیده من کیرگور از این منظر به قضیه نگاه نمی کرده و مفهوم عقل و دانش رو اینطور که شما تفسیر کردین قبول نداشته
      به نظرم منظورش بیشتر یک نوع عرفان عملی بوده تا عقل عملی دکارت وار

      • amir می‌گوید:

        ببینید تو عرفان عملی فهم و عقل جایگاهی نداره بلکه این ایمان هست که حرف اول رو می زنه
        این موضوع درباره ابراهیم کاملا صادقه
        چون کاری که اون کرد -قربانی کردن فرزند- در ظاهر هیچ منطقی نداره و هیچکسی نمی تونه از لحاظ عقلی اون رو ثابت کنه
        این موضوع فقط از طریق عرفان قابل توجیه هستش و به همین خاطر هم کیرکگور اون حرف رو می زنه

      • meghdad می‌گوید:

        این حرف رو قبول دارم که کاری که ابراهیم کرد از طریق غقل قابل توجیه نیست یعنی حداقل در مرحله اول و تو برخورد اول کمی غیرمنطقی به نظر می آد ولی چه طور می شه یه امر شخصی رو از طریق عرفان توجیه پذیرش کرد؟
        در ضمن ابراهیم فقط یه اخلاق گرا بود چون به اخلاقیاتش پایبند بود و همین موضوع یه بحث عقلیه

  13. homayoon می‌گوید:

    اگر دقت کرده باشید در ابتدای کتاب هم نوشته «تغزلی دیالکتیکی» و من واقعا در خلال خواندن کتاب به این ترکیب رسیدم و عاشقانه این کتاب رو خوندم و شیفته‌اش شدم. بعد با خودم فکر کردم که حالا می‌شه سرگردانی‌ها و پریشانی‌های حمید هامون رو هم تا حدودی درک و لمس کرد.

    • ayyoob می‌گوید:

      این فلاسفه به فلاسفه بعد از هگل شهرت دارند. اون ها سعی داشتند تا با زیر سوال بردن روش هگل و با قبول تفکر او شیوه ای جدیدی در تفکر پایه گذاری کنند . تو بین این فلاسفه کیرکگور از همه تغزلی تر نگاه می کنه و به قولی به تصوف بیشتر طعنه می زنه

  14. azar noosh می‌گوید:

    تفاسیر و تحلیلهایی که کی‌یرکگور در این متن در مورد قربانی‌کردن اسحاق توسط ابراهیم ارائه میده خیلی جای تدقیق و تفکر و تامل داره. وقتی در مورد الفاظی همچون سر بریدن و قربانی نمودن و… اینها صحبت میکنه، یا وقتی که در مورد این توضیح میده که هیچ پدری نمیتونه خودش رو با ابراهیم مقایسه کنه… واقعا تحلیلهای فیلسوفانه و دانشمندانه ای ارائه داده بود. بسیار آموزنده و قابل تامل.

  15. ayyoob می‌گوید:

    نمیدونم چه حکایتیه که اکثر نویسنده ها مخصوصا فلاسفه در سنین کم با زندگی وداع میکنن. سورن کگور که حتی سرنوشت عجیبی هم داشت در باره ی تجربه ی ازدواج، و بعد هم در سنین جوانی از بین رفت. اما خب مهم اینه که اثری از خودش باقی گذاشت که تا دنیا برقرار باشه این اثر هم باقی میمونه

    • ali می‌گوید:

      هر کسی تو زندگیش انقدر فکر کنه می فهمه دنیا چه خبره و زود دق می کنه و می میره 🙂
      بلاخره فکر کردن به عشق و ایمان آدم زو زود پیر می کنه

  16. amir می‌گوید:

    مهمترین بحث تو این کتاب درباره اصل قربانی کرده است
    یعنی قربانی کردن یک نفر برای رسیدن به چیزی دیگر
    همان از دست دادن و به دست آوردن
    مثل این می ماند که برای عبور از یک مرحله مجبور باشی هر چه داری و نداری را بگذاری و به مرحله بعد بروی
    حتا اگر ان چیزها عزیزترین دارایی هایت باشد

بیان دیدگاه